سفارش تبلیغ
صبا ویژن

سرزمین یکی یه دونه

 
 
تاریخ :  یکشنبه 92/1/11
نویسنده :  حاجی پور
تاریخ :  یکشنبه 92/1/11
نویسنده :  حاجی پور

کاریکاتور شب یلدا, شب یلدا

 

کاریکاتور شب یلدا, شب یلدا

 

کاریکاتور شب یلدا, شب یلدا

 

کاریکاتور شب یلدا, شب یلدا

کاریکاتور شب یلدا, شب یلدا

منبع:http://funiha.blogfa.com




:: برچسب‌ها: کاریکاتور شب یلدا
تاریخ :  شنبه 92/1/10
نویسنده :  حاجی پور

درد و دل!

نویسنده: محسن سلیمانی - 1390/3/31

از وقتی گفتن دانشگاه‌ها رو می‌خوان تفکیک جنسیتی کنن داداشم انگیزشو برای کنکور از دست داده

سوار ماشین بودم. یه دختر خانمی خواست از خیابون رد بشه من نگه داشتم تا رد شه. بعد از اینکه از جلوی ماشین با هزار قر و قمیش رد شد، برگشته میگه خوب دید زدی نکبت!!! یعنی دنبال یه دوربین می‌گشتم زل بزنم توش

امروز با بچه‌های دانشگاه بیرون بودیم، یکی از دخترها قبل از اینکه بیاد بیرون از خونه، مامانش کلی سفارش کرده بود که حجابش رو رعایت کنه نگیرنش! 3 ساعت بعد خاله‌ش به دختره زنگ زده که: زود بیا خونه! مامانت رو به خاطر حجابش گرفتند
ماموران وظیفه شناس مشکل رو از ریشه شناسایی و حل کردن

رفیقم بهم اس ام اس داده میگه فرا رسیدن فصل عینک دودی بر همه ی هیزان عزیز مبارک. با آسودگی خاطر دید بزنید در حالیکه سرتان در آن راستا نیست

برای تسویه حساب و گرفتن مدرک رفتم دانشگاه، توی پرونده ام فقط یه مورد انضباطی درج شده: رفتن به دستشویی خواهران

امروز صبح ساعت 4 پاشدم که قرصامو بخورم
صدای جاروی رفتگر می اومد
شنیدم که یه آقایی اومد به رفتگر محلمون گفت
بیا تا این چایی رو بخوری من جارو میزنم
این آدما کمن، ولی هستن

ادامه مطلب...


:: برچسب‌ها: خواندنی ی ی ی

تاریخ :  شنبه 92/1/10
نویسنده :  حاجی پور

درسی که آموختم  

نویسنده: محسن سلیمانی - 1391/12/15

دختر ده ساله ام، سارا درسی به من آموخت که بر قلبم حک شد.

او از زمان تولد نقص عضو داشت و ما مجبور شدیم برای پای او که مادر زادی عضله نداشت، حائل تهیه کنیم.
یکی از روزهای زیبای بهاری، او شاد و سرزنده به خانه آمد تا به من بگوید که در مسابقه برنده شده است. چون نقص عضو او آزارم می داد، به دنبال کلماتی گشتم تا بتوانم تشویقش کنم و به او بگویم اجازه ندهد این نقص مادر زادی مانع کارش شود. از همان حرفهایی که مربیان ورزش هنگام شکست بازیکنان شان به آن ها می گویند. ولی پیش از آنکه کلامی به زبان بیاورم، او گفت: «بابا، من دو تا از مسابقه ها را بردم.» باورم نمی شد. او ادامه داد: «یک امتیاز گرفتم.»
حدس می زدم چه اتفاقی افتاده است. حتما از روی ترحم توانسته بود امتیازی بگیرد. ولی باز پیش ار آنکه حرفی بزنم، به من گفت: «بابا به من همین طوری امتیاز ندادند..... من امتیاز «پر تلاش ترین شرکت کننده» را آوردم.»
و این سارای عزیز من بود که این درس را به من آموخت.

ادامه مطلب...


:: برچسب‌ها: خواندنییییییییی

تاریخ :  شنبه 92/1/10
نویسنده :  حاجی پور

این جمله خیلی مهمه

نویسنده: محسن سلیمانی - 1391/12/16

سال گذشته شوهر کارل در یک حادث? رانندگی کشته شد . جیم که 57 سال داشت داشت در فاصل? میان منزل تا محل کارش در حال رانندگی بود . رانند? دیگر یک جوان مست بود . در این حادثه ، جیم در دم جان باخت و جوان مست ظرف کمتر از دو ساعت از بیمارستان مرخص شد . نکت? ظریف اینجا بود که آن روز روز تولد پنجاه سالگی کارل بود و در جیب جیم دو بلیط هواپیما به مقصد هاوایی پیدا شد .

ادامه مطلب...


:: برچسب‌ها: این جمله خیلی مهمه

   1   2   3      >
.....به زودی ....

بازدید امروز: 1
بازدید دیروز: 21
کل بازدیدها: 236939