درد و دل!
نویسنده: محسن سلیمانی - 1390/3/31
از وقتی گفتن دانشگاهها رو میخوان تفکیک جنسیتی کنن داداشم انگیزشو برای کنکور از دست داده
سوار ماشین بودم. یه دختر خانمی خواست از خیابون رد بشه من نگه داشتم تا رد شه. بعد از اینکه از جلوی ماشین با هزار قر و قمیش رد شد، برگشته میگه خوب دید زدی نکبت!!! یعنی دنبال یه دوربین میگشتم زل بزنم توش
امروز با بچههای دانشگاه بیرون بودیم، یکی از دخترها قبل از اینکه بیاد بیرون از خونه، مامانش کلی سفارش کرده بود که حجابش رو رعایت کنه نگیرنش! 3 ساعت بعد خالهش به دختره زنگ زده که: زود بیا خونه! مامانت رو به خاطر حجابش گرفتند
ماموران وظیفه شناس مشکل رو از ریشه شناسایی و حل کردن
رفیقم بهم اس ام اس داده میگه فرا رسیدن فصل عینک دودی بر همه ی هیزان عزیز مبارک. با آسودگی خاطر دید بزنید در حالیکه سرتان در آن راستا نیست
برای تسویه حساب و گرفتن مدرک رفتم دانشگاه، توی پرونده ام فقط یه مورد انضباطی درج شده: رفتن به دستشویی خواهران
امروز صبح ساعت 4 پاشدم که قرصامو بخورم
صدای جاروی رفتگر می اومد
شنیدم که یه آقایی اومد به رفتگر محلمون گفت
بیا تا این چایی رو بخوری من جارو میزنم
این آدما کمن، ولی هستن
ادامه مطلب...
:: برچسبها:
خواندنی ی ی ی