
یادمان باشد اگر حال خوشی پیدا شد ، جز برای فرج یار دعایی نکنیم !
.
.
جمله جمله نه ! واژه واژه تو را
ای سفر کرده گفتگو کردیم
کوچه کوچه نه ! خانه خانه تو را
سالیانی ست جستجو کردیم
سوره سوره نه ! آیه آیه تو را
در مناجات آرزو کردیم
جمعه جمعه نه ! لحظه لحظه تو را
ندبه کردیم و های و هو کردیم …
.
.
صبرم از کاسه دگر لبریز است
اگر این جمعه “نیاید” چه کنم ؟
آنقدر من خجل از کار خودم
اگر این جمعه “بیاید” چه کنم ؟
.
.
روزی هزار بار دلت را شکسته ام
بیخود به انتظار وصالت نشسته ام
هربار این تویی که رسیدی و در زدی
هربار این منم که در خانه بسته ام
.
.
یا سر نهم به خاک درش یا دهم به باد
رفتم به کوی یار ببینم چه می شود …
.
.
بیا دوباره پاک کن ز جاده ها غبار را
به عاشقان نوید ده رسیدن بهار را
تمام لحظه های من فدای یک نگاه تو
بیا و پاک کن ز دل حدیث انتظار را
.
.
یک روز می افتد ؛ آن اتفاق خوب را می گویم …
من به افتادنی که برخاستن اوست ایمان دارم ؛ هر لحظه ، هر روز ، هر جمعه …

بر جمال این دو یاس بى قرینه بنگرید
گاه سوى مکه گه سوى مدینه بنگرید
محور اسلام و قرآن در ثبات از این دو مَه
مکتب توحید باشد در حیات از این دو مَه
روشن آفاق تمام کائنات از این دو مه
منجلى اوصاف بى پایان ذات از این دو مه
.
.
بهار بی خزان ، روی محمد
بهشت جاودان ، کوی محمد
معطر ساخت گلزار جهان را
شمیم تار گیسوی محمد
.
.
دو نهال بارور در باغ دین روئیده شد
یاسهاى آسمانى در زمین روئیده شد
نخل حق در سرزمین مشرکین روئیده شد
لاله در باغ دل اهل یقین روئیده شد
.
.
ای احمدیان به نام احمد صلوات
هر دم به هزار ساعت از دم صلوات
از نور محمدی دلم مسرورست
پیوسته بگو تو بر محمد صلوات
.
.
مژده که میلاد شه خاتم است
عید سعید نبى اکرم است
مژده که مسرورى عالم رسید
خرمى عالم و آدم رسید
.
.
مژده ای دل که مهین آیت یزدان آمد
مشعل راه هدی ، ختم رسولان آمد
تا زنده پرچم توحید بهر بام و دری
بهر نابودی اصنام ، شتابان آمد
مسلمین را بده از قول خداوند نوید
اشرف خلق جهان نیّر تابان آمد
.
.
عرشیان امشب زمین را لاله باران می کنند
خاک را خوشبوتر از زلف نگاران می کنند
آفرینش فیض از دیدار احمد میبرد
کعبه امشب سجده بر خاک محمد میبرد

ختم رُسُل به سوی جنان میکند سفر
جان جهانیان ز جهان میکند سفر
ریزید خون ز دیده که در آخر صفر
کز پیکر وجود ، روان میکند سفر
.
.
باور کنید قامت حیدر خمیده است
رنگ از عذار حضرت زهرا پریده است
باور کنید بغض حسن مانده در گلو
خونِ دل حسین به صورت چکیده است
.
.
گرد ملال بر رخ اسلام و مسلمین
اشک عزا به دیدة زهرای اطهر است
گفتم چه روی داده که زهرا زند به سر
دیدم که روز ، روز عزای پیمبر است
.
.
آقا تو در کلام خلاصه نمیشوی
در حضرت و امام خلاصه نمیشوی
ای یاکریم خسته چه کردند با پرت
این زهر پر شراره چه آورده بر سرت
.
.
دل من گمشده ، گر پیدا شد
بسپارید امانات رضا
و اگر از تپش افتاد دلم
ببریدش ملاقات رضا
از رضا خواسته بودم شابد
بگدارد که غلامش بشوم
همه گویند محال است محال
دلخوشم من به محالات رضا
.
.
دلم برای تو پر می کشد امام غریب
غمت ز سینه شرر می کشد امام غریب
زیارت تو که فوق همه زیارت هاست
دل مرا به سفر می کشد امام غریب

گفتم : چقدر احساس تنهایی می کنم …
گفتی : من که نزدیکم ! (بقره آیه 186)
.
.
یوسف مى دانست تمام درها بسته هستند اما به خاطر خدا و به امید او حتی به سوی درهای بسته دوید و تمام درهای بسته برایش باز شد …
“اگر تمام درهای دنیا هم به رویت بسته شدند ، به طرف درهای بسته بدو چون خدای تو و یوسف یکیست”
.
.
همه را صدا زدم جز خدا …
هیچکس جوابم را نداد جز خدا …
.
.
هر کس? م? تواند دانه ها? ?ک س?ب را بشمارد
اما
تنها خداوند م?توانه س?ب ها? ?ک دانه را بشمارد …
.
.
خداوندا
نادانی دیروز ، شادی امروزم را گرفت !
نادانی امروزم را بگیِر تا شادی فردایم را از دست ندهم …
.
.
چه بسا خداوند هر گره ای که در کار ما می اندازد همچو گره های قالی باشد که نهایتا قصد دارد با آنها نقشی زیبا را بیافریند …
.
.
خدا?ا منو ببخش اگر هم?شه به فکر رضا? همه ? ه?چ ها هستم ول? به فکر رضا? تو که همه هست? ، ن?ستم …
.
.
میشنود صدایی به کوچکی صدای تو را ، “خدایی” که به بزرگی جهان هستی است …
نازم آن کشته که از خون گلو
تاج سازد و نهد بر سر خویش
نازم آن مرد بزرگی که ز روی شفقت
آتشی داده به ما و شده خاکسترِ خویش
نازم او را که همه از کرمش بهره برند
قاتلش نیز ستانده زِ وی انگشترِ خویش
نازم آن کس که کند حکم به رفتارش عشق
بر سر نیزه نهاده است همی منبرِ خویش
نازم آن مرد که جای همه ی “دین بازان”
کرده “جان بازی” و سر باخته با پیکرِ خویش
پوریا ناز کند بر همه عالم اکنون
که گزیده است حسین بن علی سرورِ خویش= منبع: http://smskhor.ir