سفارش تبلیغ
صبا ویژن

سرزمین یکی یه دونه

 
 

 




ویروس کشون!!!!

نویسنده: محسن سلیمانی - 1390/2/31


ویروس آنفلوآنزا از غفلت نگهبانهای ورودی سوءاستفاده کرده و با کل ایل و تبارش به یک مجتمع مسکونی نفوذ کرده. مغز، طی نشستی اضطراری بقیه اعضای مجمعالجوارح را دور هم جمع کرده تا همفکری کنند...

مغز: باید بفهمیم کی بیاحتیاطی کرده و باعث ورود ویروس شده؟ چندبار بگویم هر غریبهای را به داخل راه ندهید؟ از شدت عصبانیت چنان داغ کردهام که شر شر دارم عرق میریزم!

پوست: من که موقع آمدن ویروس رفته بودم اپیلیدی و خبر ندارم کی او را راه داده. تازه موقعی که رفتم تمام در و پنجره‏هایم را بسته بودم. به نظر من تقصیر بینی است. از وقتی عمل کرده، «سر به هوا» شده.

بینی: چرا تهمت میزنی؟ مرا بگو که توی این سرما رفته بودم بیرون تا آشغالها را دم در بگذارم. حالا که این طور است تمام دریچههای ورودی و خروجیام را کیپ میکنم.

غدد لنفاوی: نه نبند. من از بس آشغال خوردهام حالم بد شده. لااقل در را کمی باز بگذار، دارم بالا میآورم.

عصب: عموجان! برای اینکه تنبیه شوند سنسورهای درد را فعال کنم؟

هر دو کلیه (با هم): نه، عصب! خیلی خطرناکه عصب!

جگر: از دست من فعلا کمکی بر نمی‏آید. با اجازه میخواهم بروم.

پروستات: کجا جیگر؟!

گلبول سفید: برای مبارزه با بافتهای آسیب دیده، به کمکهای نقدی و جنسی احتیاج داریم.

روده: این بحثها را کنار بگذارید. ویروس دنبال ایجاد تفرقه و همین اختلافهاست. ببینم، اینجا کسی مسواک یا خلال دندان ندارد؟ میترسم ویروس لای یکی از پرزهایم مخفی شده باشد.

معده: مسواک نه، ولی دهانشویه مخصوص دارم. آدرسش را بده تا بریزم آنجا.

روده: روده بزرگ، بعد از کوچه اول، سمت چپ، بالاتر از کبابی، نبش ساندویچی، سر پیچ!... آخ سوختم. این مثلا دهانشویه بود؟

ریه: یکی به بینی بگوید دریچهها را باز کند. مُردیم از کمبود اکسیژن.

مغز: اینجا رادیو پیام! در کلیه رگها و شاهرگها به علت سهمیهبندی اکسیژن و کمبود سوخت، شاهد ترافیک سنگین گلبولهای قرمز هستیم. در محور بزرگراه آئورت هم گلبولهای قرمز پشت ترافیک ماندهاند. ماموران راهداری و پلیس راه در حال باز کردن محور حلق و دهان و رساندن اکسیژن هستند.

گلبول سفید: من دنبال ویروس کُش جدیدم. کسی ندارد؟ ویروس، آپدیت شده و آنتی ویروسی که نصب کردهام جواب نمیدهد. اگر دهان همینطوری باز شود، ممکن است بقیه جاها هم ویروسی شوند.

پوست: آخ! یک موشک الان به پشتم اصابت کرد و سوراخ شدم.

بینی: چه بوی الکلی میآید! با اینکه دریچههایم را بستهام اما بویش تابلو است.

قلب: وای نکند ویروس برای اینکه «مخ»مان را بزند، با خودش الکل آورده؟ آهای مخچه! مراقب باش.


عصب: باز تودچار استرس شدی و ضربانت بالاتر رفت؟ یک دقیقه آن تلمبهات را بگذار زمین و استراحت کن؛ نترس. بوی الکل به خاطر آمپول است. با خودش ویروسکش جدید آورده.

ویروس: ای گلبول سفید، ای بچه سوسول، ای دوپینگی، ای تزریقی! زورت به بچههام رسیده؟ اگر راست میگویی بدون تزریق میآمدی مبارزه.

غدد لنفاوی: تقصیر خودت است که هرجا میروی مهمانی، ماشین جوجهکشی راه میاندازی و خودت را تکثیر میکنی؛ اینجا مجتمع مسکونی است، حرمسرا که نیست!

ویروس: غلط کردم. راستش اینها بچههای واقعیام نیستند. همه‏شان کپیهای غیرمجازند! به من کاری نداشته باشید، خودم توقیفشان میکنم.

لنفوسیت: دیگر دیر شده. من مامورم و معذور.

ویروس ضعیف و ضعیفتر شده و دیگر نمیتواند خود را تکثیر کند.

گلبول سفید: حالت جا آمد آقا ویروس؟ البته بهتر است بگویم «آغا» ویروس!

ویروس: من الان کارم تمام است اما قول میدهم که دوباره برگردم. مرا از در بیندازید بیرون، از پنجره وارد میشوم.

روده: زیاد داری حرف میزنی. سوار شو میخوام بیندازمت بیرون بچه‏پررو. رو که نیست، سنگ مثانه است!

مثانه: چرا به من توهین میکنی؟ من اگر سنگ داشتم که خودم میزدم توی سر این ویروس، نه اینکه مثل کلیه بروم با سنگهایم گردنبند مجلسی درست کنم!

در حالی که همه به این حرف میخندند، روده ویروس را اخراج میکند و دستهایش را با آب میشوید! مغز از همه تشکر میکند و موضوع جلسه آینده را تعیین میکند




:: برچسب‌ها: خواندنی ی ی ی
تاریخ :  شنبه 92/1/10
نویسنده :  حاجی پور

درد و دل!

نویسنده: محسن سلیمانی - 1390/3/31

از وقتی گفتن دانشگاه‌ها رو می‌خوان تفکیک جنسیتی کنن داداشم انگیزشو برای کنکور از دست داده

سوار ماشین بودم. یه دختر خانمی خواست از خیابون رد بشه من نگه داشتم تا رد شه. بعد از اینکه از جلوی ماشین با هزار قر و قمیش رد شد، برگشته میگه خوب دید زدی نکبت!!! یعنی دنبال یه دوربین می‌گشتم زل بزنم توش

امروز با بچه‌های دانشگاه بیرون بودیم، یکی از دخترها قبل از اینکه بیاد بیرون از خونه، مامانش کلی سفارش کرده بود که حجابش رو رعایت کنه نگیرنش! 3 ساعت بعد خاله‌ش به دختره زنگ زده که: زود بیا خونه! مامانت رو به خاطر حجابش گرفتند
ماموران وظیفه شناس مشکل رو از ریشه شناسایی و حل کردن

رفیقم بهم اس ام اس داده میگه فرا رسیدن فصل عینک دودی بر همه ی هیزان عزیز مبارک. با آسودگی خاطر دید بزنید در حالیکه سرتان در آن راستا نیست

برای تسویه حساب و گرفتن مدرک رفتم دانشگاه، توی پرونده ام فقط یه مورد انضباطی درج شده: رفتن به دستشویی خواهران

امروز صبح ساعت 4 پاشدم که قرصامو بخورم
صدای جاروی رفتگر می اومد
شنیدم که یه آقایی اومد به رفتگر محلمون گفت
بیا تا این چایی رو بخوری من جارو میزنم
این آدما کمن، ولی هستن

مامانم بابامو برده با خودش که براش کادو روز پدر بگیره، برگشتن دیدم یه مانتو واسه مامانم خریدن، بعد واسه بابام چیزی نخریدن

 

وقتی میخوایم از کسی تعریف کنیم فحش میدیم
مثلا عجب نقاشیه پدرسگ
چقدر خوب میخونه بی پدر مادر
چه سازی میزنه حرومزاده
استاد کامپیوتره بی ناموس
اما وقتی میخوایم فحش بدیم تعریف میکنیم... ـ
برو شازده ... چی میگی مهندس ... خیلی اقایی... ـ
خیلی دکتری فندوق

نظرات ( 0)

   
نوشته شده در ساعت : 12:44 عصر
.... نظر یادت نره ... ()
 
.....به زودی ....

بازدید امروز: 38
بازدید دیروز: 28
کل بازدیدها: 237700